سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من کلام له (علیه السلام) و فیها علة تسمیة الشبهة شبهة ثم بیان حال الناس فیها:
وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ، فَأَمَّا أَوْلِیَاءُ اللَّهِ فَضِیَاؤُهُمْ فِیهَا الْیَقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى، وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِیهَا الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَى، فَمَا یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا یُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه.

معنی شبهه:
«و انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق» (علت اینکه شبهه، شبهه نامیده شده است اینست که شبیه به حق است).
شبهه‌های طبیعی و شبهه‌های عمدی:
دو نوع عمده در پدیده‌ها و سخنان شبهه‌ناک وجود دارد که توجه به آن دو ضرورت دارد:
1- شبهه‌های طبیعی- همه‌ی ما می‌دانیم که حق و باطل در حیات بشری همواره و در همه‌ی موقعیتها با آن وضوح و صراحت نمودار نمی‌شوند که برای هیچ کس جای تردید و شک و شبهه نمانده است. دخالت نیتها و هدف گیریهای درونی که نمود عینی در گفتارها و کردارها و سایر شئون بشری ندارند، از عوامل بسیار رایج و متداول بروز شبهه‌ها است. نارسائی الفاظ در بیان مقاصد واقعی و کاملا مشخص نیز یکی دیگر از عوامل فراوانی شبهه می‌باشد. همچنین بی‌زبان بودن و چند علتی بودن نمودهائی که در اعمال و آثار انسانی وجود دارد، مانند بعضی از نمودهای طبیعی عینی. مثلا حرارت یک پدیده‌ای است قابل لمس، ما دست رفیقمان را لمس می‌کنیم، می‌بینیم حرارت دستش زیادتر از معمولی است، این حرارت ممکن است معلول تماس طولانی دست با گرمای آفتاب باشد، و ممکن است معلول تب یا مالیدن دست به اجسامی مانند پشم بوده باشد و امثال این علل. حال اگر ما بخواهیم کار یا تفکر مهمی را بر علت مشخص این حرارت بناگذاری کنیم و دلایل تعیین کننده‌ی یکی از آنها قطعی نباشد، ما در قضاوت درباره‌ی آن حرارت قطعا به اشتباه خواهیم افتاد. در این نوع از شبهات مادامیکه تقصیری در تشخیص حق صورت نگیرد، تنها ضرری که خواهیم دید، ضرر محرومیت از حق است که بجهت نادانی برای ما وارد خواهد گشت.
2- شبهه‌های عمدی- القاء شبهه و مشتبه ساختن عمدی حقایق است که یکی از دلایل خبث و پلیدی تبهکاران محسوب می‌شود و به اضافه‌ی ضرر محرومیت از حق که به انسانهای ناآگاه وارد می‌شود، عامل سقوط بوجود آورنده‌ی شبهه را نیز فراهم خواهد ساخت.
***
«فاما اولیاءالله فضیاوهم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدی. و اما اعداءالله فدعاوهم فیها الضلال و دلیلهم العمی» (اما اولیاءالله در موقعیتهای شبهه‌ناک با روشنائی یقین حرکت می‌کنند و راهنمای آنان طریقه‌ی هدایت است. و اما دشمنان خدا، در این موقعیتها دعوت به گمراهی می‌کنند و راهنمای آنان نابینائی است).
نور یقین بزرگترین عامل روشنائی انسانی در تاریکیهای شبهات برای اولیاءالله است. مقصود از یقین در اینجا آن انکشاف صد در صد معلوم نیست که ذهن آدمی مانند آیینه‌ای صاف آن را در خود منعکس می‌نماید و بس، بلکه مقصود آن حالت نورانی روح است که از بکار بستن عقل سلیم و عمل به نداهای سازنده‌ی وجدان و تعهد برین است که با خداوند سبحان بسته شده است. این نورانیت با زیادی علم و کوششهای بی‌اساس بوجود نمی‌آید، بلکه چنانکه در روایتی آمده است: «یقذفه الله فی قلب من یشاء من عباده» (این نوری است که خداوند در دل آن بندگانی که بخواهد می‌تاباند).
البته می‌دانیم که مقصود از خواستن خداوندی، خواستن بی‌علت نیست، بلکه علت این خواستن و مشیت خداوندی را خود انسان با بکار بستن عقل سلیم و عمل به نداهای وجدان و تعهد برین می‌باشد که مربوط به اراده و عمل خود انسان است. آیات و روایات مربوط به نورانیت یقین فراوان است و همه‌ی آنها بر این حقیقت دلالت می‌کند که این نورانیت معلول خلوص و صفای قلبی انسان است که واقعیات و حقایق را بطور ناب می‌بیند. این بینش نورانی بزرگترین الطاف خداوندی است که به یک بنده عطا می‌شود و در موقع تاریکی و شبهات حیرت زده و ناتوان نمی‌ماند، زیرا برای رسیدن به مقام والای اخلاص حتما مجاهدتهای خالصانه ضرورت دارد و مطابق آیه‌ی شریفه «والذین جاهدوا فینا لندینهم سبلنا» (و کسانیکه در راه ما مجاهدت می‌ورزند، ما حتما آنان را به راههای خود هدایت می‌کنیم) اینست موقعیت انسانهای رشد یافته در برابر تاریکیها و شبهات. و اما آنانکه به خصومت با خدا برخاسته‌اند، از این تاریکیها و شبهات سوء استفاده نموده، از آنها برای گمراه کردن مردم بهره‌برداری می‌کنند و راهنمائی جز نابینائی ندارند. چه در آن تاریکیها و شبهاتی که بطور طبیعی نمودار گشته و مردم در برابر آنها قرار گرفته باشند.
***
«فما ینجو من الموت من خافه و لایعطی البقاء من احبه» (با ترس از مرگ هیچ کسی از مرگ نجات پیدا نمی‌کند و با دوست داشتن بقاء هیچ کسی پایدار نمی‌ماند).
نه از ترس مرگ می‌تواند مرگ را منتفی بسازد و نه عشق و علاقه به بقاء، پایداری را نصیب انسان می‌کند. «قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم» (به آنان بگو: مرگی که از آن فرار می‌کنید، به دیار شما خواهد آمد) «کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون» (همه‌ی نفوس مرگ را خواهند چشید، سپس بسوی ما خواهید برگشت) آری، آنچه که با قوانین طبیعت که جلوه‌گاه مشیت خداوندی آمده است، با قوانین طبیعت هم خواهد رفت، جز روح انسانی که طبق مشیت الهی گام به مافوق طبیعت گذاشته و آماده‌ی زندگی ابدی خواهد گشت «خلقتم للبقاء لا للفناء» (شما برای بقاء آفریده شده‌اید، نه برای نابودی و فنا) درباره‌ی مرگ و مرگ از دیدگاه علی (ع) در مجلد هشتم از تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی مباحث مشروحی مطرح کرده‌ایم، مراجعه شود. در تفسیر بعضی از خطبه‌های آینده که امیرالمومنین علیه‌السلام مسائل مهمی را در موضوع مرگ متذکر شده‌اند، مطالبی را طرح خواهیم کرد.

 




تاریخ : دوشنبه 03/11/8 | 4:35 عصر | نویسنده : شیخ المجانین رضا فردی پور مسجدسلیمانی | نظر


  • paper | فروش رپورتاژ بک لینک | فال تاروت سه کارتی
  • خرید رپورتاژ آگهی ارزان قیمت | فروش رپرتاژ اگهی